بهشت آخر
قرار
باران سال خشک
و تمام قفس ها ی گرم
خالی از پرنده های پر تپش
سی سال انتقام
و محکومی که خنده دار شبیه همه بود
آفریده ماندیم
بهشت
اتفاق نیفتاده
و ما حیران شاخه ی زیتون
در دهان دراز گوش گرسنه...
از اول ؟
توانی نیست
و کودکانی
و تمامی ای
و بهشتی
سلام کار جالبی است ساده اما کارا.............. به روزم
سلام دوست منن حضور شما باغث افتخار بنده است ممنون من منتقد نیستم اما شعر شما صمیمی و شعری است که خواننده را دگیر خودش می کنه
سلام. یه نوشته برای همه درد دلهام.......... شاید درد دل تو هم باشه بخون و نظر قشنگتو بگو..[گل][گل][گل]
سلام دوست همیشگی و مهربان باز شرمنده کردی با حضورت مرسی یا حق
"پنیر و پونه و پاییز" با شعر تازه ام به روز شد و شما با احترام دعوتید به خوانش و نقد ارادتمند فیروزه
سلام چرا تلگرافی شعر می گی سپهر...ولی گرفتم چی گفتی
سلام بر دوست و شاعر بزرگوار کارهای ناسیونالیستی از زبان شما شنیدن دارن خوب بود ممنونم از دعوتت نوع نگاهتون را دوست دارم
درود شعری منسجم با زبانی که به درستی به قامت محتوا پوشیده بودید تابا وجه فلسفی آن ازیک طرف وسویه ی اجتماعی آن ازطرف دیگر مرتبط باشد
[گل]
سلام دوست من ... و محكومي كه خنده دار شبيه همه بود اين نقطه عطف اين شعر زيبا بود ... بهشت اتفاق نیفتاده و ما حیران شاخه ی زیتون در دهان دراز گوش گرسنه... اين هم تلخ بود و از نگاه شاعرانه ي شما ظريف ...